نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را...

متن مرتبط با «ورودی عاشقانه وبلاگ» در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... نوشته شده است

ورودی عاشقان

  • یا لطیف و یا رئوف قدیم تر ها حتما یا از باب الجواد می آمدم محضر آقا یا از باب الرضا. قدیم تر ها یعنی تا همین دو سال پیش. از باب الجواد یا باب الرضا می آدم صحن قدس، از دالان کوچک سمت چپ می رفتم داخل و اول کمی می نشستم کنار سطل آشغالی که روبروی گنبد طلا در کنج صحن مسجد گوهرشاد بود. یا همان نزدیکی ها. قبل از حرف زدن با آقا معمولا کمی می رفتم توی نخ زائرانش. توی نخ  اشک هایشان، نجواهایشان. توی نخ حس و حال غریب شان... این مسیر همیشگی ام بود. بعد کمی  زل می زدم به گنبد.شاید هم کمی حرف می زدیم. شاید هم فقط نگاه می کردم یا کمی هم اشک... مقصد بعدی اما کفشداری یازده بود. آ,ورودی عاشقانه وبلاگ,ورودی عاشقانه,ورودی عاشقانه برای بلاگفا,ورودی عاشقانه بلاگفا,صفحه ورودی عاشقانه,صفحه ورودی عاشقانه برای وبلاگ,کد ورودی عاشقانه,کدصفحه ورودی عاشقانه,کد ورودی عاشقانه برای وبلاگ,کد ورودی عاشقانه وبلاگ ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها