سرمان کلاه نرود!

ساخت وبلاگ

هو الحق المبین


بعضی زندگی ها هستند که دلمان را می برند و گمان می کنیم دیگر آخر خوشبختی هستند. معمولا هم مال این هنرمندهاست و پولدارها. عکس ها و فیلم هایی پر از شادی و لبخند مدام می آید روی جلد مجله ها و خروجی رسانه ها، عکس ها و فیلم هایی پر از مهربانی و گرمی، پر از آسایش و محبت. معمولا اگر کمی هم مذهبی باشیم بعد از این گمان های قبلی و چند استغفرالله (!) سری هم تکان می دهیم و  به این فکر می کنیم که می توانند نمونه ای موفق باشند از رقابت زندگی اخلاقی مدرن (اخلاقی؟!) در برابر زندگی دینی. اما تا به حال همه این زندگی هایی که روزی دل بعضی ها را برده اند و حتی خودم هم (که آدم بدگمانی هستم نسبت به این مطلب) همچین گمان هایی درباره شان کرده ام، خبر شکستشان آمده است بیرون. کمی دیر و زود داشته است اما استثنا نداشته است!

اگرچه هیچوقت ارزوی خراب شدن هیچ زندگی ای را نداشته ام و آنجور که یاد گرفته ام برای همه عروس و دامادها (بلا استثنا با هر جور فکر و عقیده و ظاهری) از خدا برکت خواسته ام به تمام معنا، اما انگار که زندگی هایی که خدا در آن رنگ کمی داشته باشد و ارزش های اخلاقی مبتنی بر دین (و نه سکولار) در آن کمرنگ باشد و محور نباشد، چندان نمانند...

معنای این حرف ها این نیست که هیچ زندگی دین محورانه ای منجر به جدایی نخواهد شد اما به گمانم متاع دکان یک زندگی دینی سنتی همواره  و به شدت، قابل دفاع تر از متاع دکان سبک زندگی مدرن خواهد ماند اگرچه که این طرف بازارش به نظر داغتر بیاید! که داغی اش از ظاهر فریبی و روکش های خوش آب و رنگش است و از نگاه های به شدت ظاهربین و دنیا گرای ما و از دوری مان از حقایق دینی و الهی عالم...

راستش عشق و محبت (بدون صبغه الهی اش که بهترین و شنیدنی ترین و حقا شیرین ترین متاعی است که مدرنیته سکولار برای اهلش ارائه کرده است و اتفاقا بر مدار حقیقت وجودی عالم امکان (عشق) هم می چرخد (با همه خداگریزی ریشه های این عقیده) و همین هم رمز دلنشینی اش است) هم عملا فریبی بیش نیست!


به بهانه خواندن این دو خبر :  +  و  +

 

+

نفسم از حماقت و بی شعوری آدم های ظاهرا مذهبی ای که جدا می شوند و بعد هم مقلدانه و در کمال خود فریبی، رفقایشان را به "جشن طلاق" دعوت می کنند تا به آنها (شاید هم به خودشان) بگویند که چقدر خوشبختند، می گیرد...

+

بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ (حشر/14)

پیکارشان در میان خودشان شدید است ، آنها را متّحد می پنداری ، در حالی که دلهایشان پراکنده است این به خاطر آن است که آنها قومی هستند که تعقّل نمی کنند!

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را......
ما را در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... دنبال می کنید

برچسب : سرمان کلاه نرود,چه کار کنیم سرمان کلاه نرود,چگونه سرمان کلاه نرود,سرتان کلاه نرود,چه کنیم سرمان کلاه نرود,چگونه در اینترنت سرمان کلاه نرود, نویسنده : mbineshaang بازدید : 200 تاريخ : جمعه 7 آبان 1395 ساعت: 5:11