حواست باشه به این آدم ها...

ساخت وبلاگ

یا کنز الفقرا

 

آدم چقدر باید حقیر باشه که راحت بنشینه سر سفره افطار رنگارنگش در حالیکه روبروی خونه اش یک پیرزن با لباس های مندرس و چادر رنگ و رو رفته اش خم شده توی سطل زباله شهرداری و (ای کاش آشغال جمع می کرد؛ آشغال جمع میکرد انقدر دلم نمی سوخت...) "کاهو های پلاسیده همون کاهو های زمختی که میوه فروش ها دور می ریزند" رو بریزه توی کیسه ...

 

:::

سالها پیش یکبار پدرم من رو برد میدون امام حسین تهران. من رو برد تا ببینم یه عده آدم فقیر توی سطل آشغال ها دنبال میوه می گردند...  من رو برد تا فقر رو ببینم از نزدیک... من رو برد که راحت اسراف نکنم... اما فکر نمی کردم بعد از بیست و چند سال دوباره...

 

نمی دونم! شاید فیلمش بود. شگرد گدایی مثلا! (یکی از ظلم های گداهای دروغین این ه که دیگه نمی تونیم راحت باور کنیم فقر رو ... راحت خودمون رو توجیه می کنیم برای کمک نکردن و ندیده گرفتن...) اما هر چی بود دل من رو خیلی به درد آورد...

 

:::

عزیزی می گفت تو این شب ها دست گداهای دروغی رو هم رد نکن... مگه نمی خوای خدا دروغهات رو قبول کنه؟ عذرهای الکی ت رو بپذیره؟ مگه نمی خوای روزه های بی ارزش ت رو تحویل بگیره؟ تو هم دروغ های مردم رو قبول کن... تو این یه ماه لااقل دست هیچ گدایی رو رد نکن...

 

:::

فرمود:

إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّهَ وَ مَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَی اللَّهَ؛
تهیدستی که به تو رو آورَد فرستاده خداست، پس آن که دست رد به سینه او نهد در واقع خدا را رد کرده است، و آن که او را عطا کند گویی به خدا بخشیده است.


نهج البلاغه، حکمت 296

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را......
ما را در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbineshaang بازدید : 198 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 1:24