معیارهای خدا؛ معیارهای ما...

ساخت وبلاگ

یا من لا مذل لمن اعززت

چهل روز گذشت. باران قطع شد و زمین آبها را بلعید. کشتی هم کارش تمام شده بود و حالا باید پس از این بی قراری چهل روزه، قرار می گرفت. خداوند به کوه ها گفت "می خواهم یکی از شماها را انتخاب کنم، تا این کشتی نجات را بر او بنشانم، تا قدمگاه پیامبرم باشد... مقامگاه نوح نبی (علیه السلام)...". کوهها همگی سرک کشیدند. سرهایشان را بالا آوردند که خودی نشان بدهند که دیده شوند که به چشم حضرت حق بیایند. لابد تاب و تحملشان را به نمایش گذاشتند. صلابت و استحکامشان و شانه های ستبر و قوی ای که می توانست حامل باری به عظمت این کشتی باشد... غافل از اینکه متر و معیارهای خدا با متر و معیارهای ما خیلی فرق دارد. در این میان یک تپه کوچک سرش را بالا نیاورد. سرش را انداخت پایین. با خودش گفت در میان این همه کوه بلند، در بین این همه صلابت و عظمت، من چه ارزشی دارم که خدا مرا انتخاب کند؟ اصلا من کی هستم که پیامبر اولوالعزم خدا، نوح روی من قدم بگذارد؟ من کسی نیستم و چیزی ندارم که خداوند چنین افتخاری نصیبم کند...

تواضع کرد و خداوندِ آگاه به احوال قلوب، به کشتی، همان تپه کوچک را نشان داد و امر کرد که روی آن فرود بیاید. تازه کار را به همین جا ختم نکرد. توی کتابی که برای آدم شدن انسانها فرستاد، توی مهمترین کتاب عالم، توی کتابی که نام خیلی از دوستانش را نیاورده است، توی کتابی که فرموده است "و جاء من اقصی المدینه رجلٌ یسعی...*"  یا  "و جاء رجلٌ مومن من آل فرعون...**" و فقط از رسم خیلی از دوستان مومنش گفته است و اسمشان را نبرده است، نام این تپه را، نام این تپه کوچک را که تواضع کرد، آورده است... نام تپه ای که خودش را کوچک دید، خودش را ندید، هیچ دید... تپه ای که کسی نمی داند کجاست! تپه ای که خدا آنقدر دوستش داشت ... نام "جودی" را ...***

* سوره یس آیه ٢٠

** سوره غافر آیه ٢٨

*** سوره هود آیه ٤٤ / 

پ. ن. ١: مطلب برگرفته از مضمون روایتی است که اینجا می توانید بخوانید.

پ. ن. ٢: آدم باید خیلی دلش گرفته باشد که برای خواندن این ماجرا اشک هایش جاری شود...

پ. ن. ٣: دلم می خواهد برای دل خودم بنویسم. برای شما، برای خوانندگان این نوشته ها حرف نزنم و با خودم صحبت کنم... با دل خودم. اما نمی شود... همین است...

پ. ن. ٤:

یار مردان خدا باش، که در کشتی نوح             هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را (حافظ)

به گمانم "خاک" همان نوح باشد که "خلقکم من تراب"؛ اما "به آبی نخرد طوفان را" را کامل نمی فهمم. البته مفهومش که واضح است "به حساب نیاوردن طوفان". شاید معنایش این باشد که "به اندازه آب کم و بیمقداری هم این طوفان عالمگیر را حساب نمی کند...". راهنمایی بفرمایید اگر می دانید. ممنون

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را......
ما را در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbineshaang بازدید : 200 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت: 3:04