غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت...

ساخت وبلاگ

یا حـ سـ ـیـ ـن

 

ما که نیتی برای رفتن نداشتیم امیدی هم حتی نبود به رفتن اما حالا که طلبیدی، حالا که خواستی و شور رفتن رو تو دلم انداختی، حالا که صدا کردی و التهاب رفتن رو نصیب این پاهای بی قرار کردی حالا که به این بزم پر شکوه دعوتم کردی ... بگذار فکر کنم دل صاحب این مهمانی برای این نوکر کوچکش تنگ شده بگذار فکر کنم دلت خواست که این نوکر روسیاه رو پا به پای عاشقانت ببینی ، این قطره را در میان سیل...

 

:::

بی کاروان، بدون جا، بدون برنامه، بدون همسفر حتی ... تنها  و پریشان همقدم این سفر شدم (ان شا الله) ... دوست دارد یار این آشفتگی؟

از اونهایی که حقیقتا دلشون می خواست بیان و نشد التماس دعا دارم... همسایه های عزیز و مجازی این خانه! اگر خدا بخواهد نایب الزیاره ام اما به شرطی که شما هم از همین دور که رفتید به زیارت حضرت ش ما رو یاد کنید و سفارش ما رو بکنید...

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را......
ما را در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbineshaang بازدید : 295 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 16:45