وعده خدا؛ وعده شیطان...

ساخت وبلاگ

بسم الله الرحمان الرحیم


وَ قالَ الشَّیطانُ لَمّا قُضِیَ الأَمرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُم وَعدَ الحَقِّ وَ وَعَدتُکُم فَأَخلَفتُکُم ۖ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیکُم مِن سُلطانٍ إِلّا أَن دَعَوتُکُم فَاستَجَبتُم لی ۖ فَلا تَلومونی وَ لوموا أَنفُسَکُم ۖ ما أَنا بِمُصرِخِکُم وَ ما أَنتُم بِمُصرِخِیَّ ۖ إِنّی کَفَرتُ بِما أَشرَکتُمونِ مِن قَبلُ ۗ إِنَّ الظّالِمینَ لَهُم عَذابٌ أَلیمٌ


سوره ابراهیم / آیه 22


و چون کار از کار گذشت، شیطان مى‏گوید: در حقیقت‏ خدا به شما وعده داد، وعده ای راست؛ و من به شما وعده دادم و تخلف از وعده ام نمودم (ضمن اینکه) و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید. من به آنچه پیش از این مرا [در آن] شریک مى‏دانستید کافرم! آرى ستمکاران عذابى پردرد خواهند داشت...


:::

دلم گرفته است. دلم از خودم گرفته است که محکم نیستم در راهی که بی گمان می دانم درست است. نورش را و درستی اش را انگار که با چشم سر می بینم. انقدر واضح و انقدر بی شائبه. اما مثل آن ماهی افتاده در تور که تقلاهایش را کرده و حالا دیگر حال و جان تلاش کردن ندارد، در راه مانده ام... در تور آنچه خودم در درون خودم تنیده ام و بال و پرم را بسته است... من به خودم دارم می بازم... به خود خودم...


:::

حاجی یک ماهی نبود. رفته بود سفر. کلاس تعطیل بود. اما الان معلوم می شود که همان کلاس هفته ای دو ساعت، همان دو ساعت دیدن ش در هفته، چقدر دلخوشی بود و چقدر زنده مان می کرد. اما حالا بعد از این چهار هفته غیبت، سقوط آزاد قلبم را حس می کنم. هجوم تقریبا همه امور نفسانی را که قبلا خاموش بودند... این چند روز خیلی فکر می کنم به آن روزی که خدای نکرده بعد از سالیان دراز، بین ما نباشد...  آن روز چه باید کرد؟

[ نظرات / امتیازها ]

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را......
ما را در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbineshaang بازدید : 228 تاريخ : شنبه 27 مرداد 1397 ساعت: 22:49